
سیدای نسفی
شمارهٔ ۱۶۷
۱
چشم تو را طبیب کجا می کند علاج
این چشم را به دیدن کس نیست احتیاج
۲
تنگ آمدم ز دست دل بی قرار خود
چون غنچه خون خورد پدر از طفل بدمزاج
۳
آزاده از حکومت ایام فارغ است
از سرو هیچ کس نگرفتست خرج و باج
۴
ای شاه حسن صبر و تحمل ز من مخواه
از کشور خراب بخسته کسی خراج
۵
از بی ترددی سخنم ناشنیده ماند
این جنس را کشادن دکان دهد رواج
۶
بر دوش سیدا مفگن سایه ای هما
دیوانه را کجاست تمنای تخت و تاج
تصاویر و صوت

نظرات