
سیدای نسفی
شمارهٔ ۱۶۸
۱
بیا و باده کش ای محتسب به پای قدح
که موج باده نباشد کم از دعای قدح
۲
بهار آمد و مرغان در آشیانه خود
گشانده اند پر و بال در هوای قدح
۳
به چشمه سار خضر پنجه اش زند سیلی
کسی که ساخت کف دست آشنای قدح
۴
مرا به داغ خود ای لاله دستگیری کن
که هست نشاء سرشار من ز لای قدح
۵
شکست شیشه ما را مکن تو ای زاهد
گرفته ایم سر خود به کف به جای قدح
۶
چمن به مجلس خود شمع می تواند ریخت
ز گریه های صبوحی و خنده های قدح
۷
ز روی لاله رخان سیدا خورد چشم آب
رخ شکفته بود باغ دلگشای قدح
نظرات