
سیدای نسفی
شمارهٔ ۱۷۳
۱
چو تیغ بر کمر آن باده نوش می آید
زمین ز خون شهیدان به جوش می آید
۲
عنان آه که در دل نگه تواند داشت
کله شکسته و کاکل به دوش می آید
۳
بغل گشاده و پوشیده جامه گلرنگ
به این لباس به تاراج هوش می آید
۴
که بسته است ندانم زبان مرغان را
که عندلیب ز گلشن خموش می آید
۵
به دور من شده ایام کاسه پر زهر
به هر که می نگرم بانگ نوش می آید
۶
به گلشنی که تو یکره گذشته یی تا حشر
صدای قافله گلفروش می آید
۷
چو سیدا لب اگر از فغان نه بربندم
جهان ز ناله من در خروش می آید
تصاویر و صوت

نظرات