
سیدای نسفی
شمارهٔ ۱۷۴
۱
شبی که بر سرم آن سبزپوش می آید
صدای مقدم خضرم به گوش می آید
۲
به یاد زلف و رخش گلشن از گل و سنبل
قبا دریده سلاسل به دوش می آید
۳
ندا کنند به مسجد مؤذنان هر صبح
حذر کنید که آن باده نوش می آید
۴
که رفته است به گلشن که عندلیب امروز
خموش می رود و در خروش می آید
۵
فغان ماتمیان بزرگان غافل را
صدای ناله کبکی به گوش می آید
۶
تو باده می خوری و من کباب می گردم
تو می کشی و مرا خون به جوش می آید
۷
به روز مرگ دل از خواب می شود بیدار
کسی که می رود از خود به هوش می آید
۸
چرا به خون نه نشینم چو سیدا امروز
که گل به داغ پی گلفروش می آید
تصاویر و صوت

نظرات