سیدای نسفی

سیدای نسفی

شمارهٔ ۱۸۴

۱

چو تیغ در کمر آن رشک آفتاب کند

دلم چو ذره تپد خونم اضطراب کند

۲

رخ تو آئینه را دیده پر آب کند

قدت به جلوه زمین را در اضطراب کند

۳

چرا به کشتن عشاق سعی می سازی

ندیده ایم کسی ملک خود خراب کند

۴

ستمگر تو که چشمت دل من از مستی

هلاک سازد و آویزد و کباب کند

۵

بهشت را طلبش در نظر نمی آرد

کسی که با تو شبی سیر ماهتاب کند

۶

شکست در صف دلهای سرکشان افتد

گهی که غمزه تو پای در رکاب کند

۷

به لوح سینه خود نقش بستم ابرویت

کسی که بیت نکو یافت انتخاب کند

۸

حرارتی به خود ای سیدا نمی بینم

مروتی مگر امروز آفتاب کند

تصاویر و صوت

نظرات