
سیدای نسفی
شمارهٔ ۱۹
۱
مده چون بوالهوس در سینه جا عشق مجازی را
مکن با معصیت آلوده دامان نمازی را
۲
به جای سبزه از خاک چمن بادام سر بر زد
به نرگس چشم شوخ او نمود این سحر سازی را
۳
ز برق صبح صادق شمع خاکسترنشین گردد
به پیش پای خاری ها بود گردن فرازی را
۴
کشد هر صبح در آغوش جان خورشید شبنم را
به خوبان می نماید شیوه عاشق نوازی را
۵
فدای تیغ قاتل کرد حاتم جان شیرین را
شمارند از کرم اهل سخا دشمن نوازی را
۶
میی امروز چون منصور بالا دست می خواهم
که گر افتم ز پا سازد سر من دار بازی را
۷
به خون بوالهوس چندان که می خواهی توجه کن
که در روز جزا شاهد بود شمشیر غازی را
۸
زر قلب است در دست سیه چشمان دل از صافی
نمی گیرند این سوداگران سیم گدازی را
۹
ز دست انداز چشمش سیدا شد شهرها ویران
ز ترکان میتوان آموخت رسم ترکتازی را
نظرات