
سیدای نسفی
شمارهٔ ۱۹۵
۱
آمد خزان و سیر چمن آرزو نماند
در باغ روزگار گل رنگ و بو نماند
۲
در هیچ ابر آب مروت نیافتم
از سبزه غیر نام به لبهای جو نماند
۳
از بس که در جهان سر بی مغز شد بلند
در بوستان دهر به غیر از کدو نماند
۴
چون گل لباس در بر ما پاره پاره شد
چندان رفو زدیم که جای رفو نماند
۵
شبنم ز دست برگ خزان گشت پایمال
بر روی ساکنان چمن آبرو نماند
۶
فیضی به کس ز سفره منعم نمی رسد
خم شد تهی و نشاء به جام سبو نماند
۷
ای سیدا بشوی ز ارباب جود دست
آبی درین محیط برای وضو نماند
تصاویر و صوت

نظرات