
سیدای نسفی
شمارهٔ ۱۹۷
۱
دماغ آشفتنی از بزم اهل جود می آید
ز شمع صحبت این قوم بوی دود می آید
۲
نمی بینم با اهل جهان از بس که آهنگی
نوای مختلف از بزم چنگ و عود می آید
۳
ز چشم امتیاز خلق نور معرفت رفته
متاع خویش هر جا می برم بی سود می آید
۴
جفاهایی که از دنیاپرستان است بر سایل
کجا بر حق ابراهیم از نمرود می آید
۵
به سنگ خاره نان اهل دولت می زند پهلو
گدا پیوسته با لبهای خون آلود می آید
۶
درین ایام بربستند درهای اجابت را
دعا دست تهی از کعبه مقصود می آید
۷
نباشد سیدا ربط به هم دیرآشنایان را
علامتهاست پی در پی قیامت زود می آید
نظرات