سیدای نسفی

سیدای نسفی

شمارهٔ ۲۰۶

۱

آتشم روزی که از دامان صحرا گل کند

چشم آهو را تماشاخانه بلبل کند

۲

جوش سودایم اگر چون گردباد آیم به رقص

پیچ و تاب من بیابان را پر از سنبل کند

۳

نافه را ریزد به راه کاروان گردباد

گر نسیم مشک چین سودا به آن کاکل کند

۴

می کند پهلو تهی از آه مظلومان فلک

سیل چون پر زور افتد رخنه ها بر پل کند

۵

کی کنند از یکدگر همپیشگان پستی قبول

دعویی گردنکشی زلف تو با کاکل کند

۶

عاشق و معشوق را از هم جدایی مشکل است

محمل خود را گل از بال و پر بلبل کند

۷

ماتم پروانه را پنهان چه داری سیدا

از زبان شمع بی تابانه آخر گل کند

تصاویر و صوت

نظرات