
سیدای نسفی
شمارهٔ ۲۱۷
۱
قبای لاله گون در بر چو آن سرو روان آید
نفس از سینه ام بیرون چو شاخ ارغوان آید
۲
اگر در گردش آرد آن پری رو شیشه می را
ز بهر دستبوسی بر لب پیمانه جان آید
۳
به برگ گل اگر سازم رقم شرح جدایی را
در انگشتم قلم مانند بلبل در فغان آید
۴
پر تیر ملامت کرده مکتوب مرا جانان
ز کویش قاصد من با قد همچون کمان آید
۵
هوس گلها به دامن کرد از بزم وصال او
شکفته خاطر از خوان کریمان میهمان آید
۶
به باغ دهر چون شبنم ندارم خواب آسایش
به گوشم هر زمان آواز پای باغبان آید
۷
به آن گل غنچه نتوان ساخت اظهار پریشانی
به گوش نازک او حلقه سنبل گران آید
۸
ز جای خویش قمری همچو سرو آزاد برخیزد
پی تکلیف مرغان جغد اگر در بوستان آید
۹
به استقبال تیرش سینه را واکرده برخیزم
برای کشتنم روزی که آن ابروکمان آید
۱۰
ندیده سیدا باغ مرادم روی شبنم را
اگر آید برای سیر چون آب روان آید
نظرات