سیدای نسفی

سیدای نسفی

شمارهٔ ۲۲۰

۱

من دیوانه را ارواح مجنون چون به یاد آید

غبارآلود از دامان صحرا گردباد آید

۲

نگردد سد راه مغفرت بر آدمی عصیان

ترحم خواجه را بر بندگان خانه زاد آید

۳

به بزم اهل دنیا نیست کاری حق شناسان را

به مکتب خانه این قوم طفل بی سواد آید

۴

نگاهم تازه رو برگردد از چاک گریبانش

تماشایم به کف گلدسته از باغ مراد آید

۵

نمی سازند ارباب کرم محروم سایل را

گدا دور است از درگاه سلطان بی مراد آید

۶

در آغاز جوانی توبه اقبال دگر دارد

نسیم فیض در بستان به وقت بامداد آید

۷

بامداد خط از بند قبایش صد گره وا شد

یقین کردم که آخر بستگی ها را کشاد آید

۸

اسیر زلف او ای سیدا عمر ابد باید

اگر آید اجل او را برای خیر باد آید

تصاویر و صوت

نظرات