
سیدای نسفی
شمارهٔ ۲۲۲
۱
ز جا چون سرو اگر از غیرت شمشاد برخیزد
به تعظیمش ز من چون گردباد آزاد برخیزد
۲
لب دامان او گر یک نفس از دست بگذارم
چو نی از بند هر انگشت من فریاد برخیزد
۳
به ناخن از غم او گر خراشم سینه خود را
ز کوه بیستون آوازه فرهاد برخیزد
۴
به قتل عاشقان مژگان او روزی که بنشیند
فغان الامان از خنجر جلاد برخیزد
۵
ز بیم سوختن با تیره بختان نیست بی تابی
سپند از جای هر دم بهر استمداد برخیزد
۶
اگر اهل کرم از خانه بگذارند پا بیرون
ز هر نقش قدم دستی پی ایجاد برخیزد
۷
بود پیوسته دامی پهن زیر سفره زاهد
مبادا بانگ جود از خانه صیاد برخیزد
۸
در این ایام اگر در خانه یی بینند مهمانی
چو عید از شهر آواز مبارکباد برخیزد
۹
دهند اهل ستم ای سیدا با یکدگر یاری
کمان افتد ز پا تیر از پی امداد برخیزد
نظرات