سیدای نسفی

سیدای نسفی

شمارهٔ ۲۲۵

۱

به سوی کلبه ام شامی که آن شمع وصال آید

دل از سینه بیرون همچو فانوس خیال آید

۲

شود مژگان به چشم اشکبارم نخل بارآور

در آغوش تماشایم اگر آن نونهال آید

۳

به دست زلف غمازش مگر افتاده مکتوبم

که مرغ نامه بر از کوی او آشفته حال آید

۴

هلال ناخن از گلهای داغم دست بردارد

به دل پرسی اگر آن لاله روی خوردسال آید

۵

گریبان طلوع صبح گردد آستین من

به دست کوتهم روزی که دامان وصال آید

۶

به یاد چشم او از شهر اگر بیرون کشم خود را

به استقبال من از دامن صحرا غزال آید

۷

ز ابرویش ندیده قاصد من گوشه چشمی

نگاهم از تماشایش به قد همچو دال آید

۸

لب خشک مرا روی عرقناک تو تر می سازد

به کام ساغرم از جوی خضر آب زلال آید

۹

دکان خویش را ای سیدا روزی که بگشایم

متاعم را خریداری کنان گرد ملال آید

تصاویر و صوت

دیوان سیدای نسفی به تصحیح و تعلیق حسن رهبری - میر عابد سیدای نسفی - تصویر ۲۸۱

نظرات