سیدای نسفی

سیدای نسفی

شمارهٔ ۲۲۶

۱

بی تو در چشمم نگه در شیشه چون سیماب بود

مردمک در دیده ام چون بسمل قصاب بود

۲

انتظار مقدمت می بردم امشب تا سحر

همچو شمع کشته در ویرانه ام مهتاب بود

۳

نوبهار ابر خط آبی زد و بیدار کرد

بس که عمری سرمه در چشم تو مست خواب بود

۴

امشب از بزم حریفان تا سحر بیرون نرفت

ساغر می کشتی افتاده در گرداب بود

۵

خط برویش کرد چشم بوالهوس را آشنا

ای خوش آن وقتی کلام الله بی اعراب بود

۶

مرده فرزند قابل حیف باشد زیر خاک

عمرها بر دوش رستم قالب سهراب بود

۷

در زمان ما سخن قدری ندارد سیدا

این گهر زین پیش در گنجینه ها نایاب بود

تصاویر و صوت

دیوان سیدای نسفی به تصحیح و تعلیق حسن رهبری - میر عابد سیدای نسفی - تصویر ۲۷۰

نظرات