سیدای نسفی

سیدای نسفی

شمارهٔ ۲۲۹

۱

چشم او خون دل عاشق دمادم می خورد

پاسبان کعبه آب از چاه زمزم می خورد

۲

زلف آن بالا بلند از جوش دلها شد دو تا

شاخ چون بسیار بار آور شود خم می خورد

۳

از رفیقان جهان یاری طمع کردن خطاست

در چنین وقتی که آدم خون آدم می خورد

۴

غنچه را سودای زر سر در گریبان کرده است

هر که دارد فکر دنیا روز و شب غم می خورد

۵

غیر را همصحبت معشوق دیدن مشکل است

باغبان گر دست یابد خون شبنم می خورد

۶

تا قیامت نیست عیسی را جدایی ز آفتاب

صحبت دیرآشنایان دیر بر هم می خورد

۷

ای طبیب از داغ ما دست نوازش دور کن

زخم ما ناصور طبعان خون مرهم می خورد

۸

سیدا از بهر دنیا سعی ها دارند خلق

مرد زیرک باده پر زور را کم می خورد

تصاویر و صوت

دیوان سیدای نسفی به تصحیح و تعلیق حسن رهبری - میر عابد سیدای نسفی - تصویر ۲۴۱

نظرات