سیدای نسفی

سیدای نسفی

شمارهٔ ۲۳۰

۱

کوه را افغانم آتش در جگر می افگند

بحر را اشکم به گرداب خطر می افگند

۲

جود نیسان را چه باشد آبرو پیش صدف

در عوض هر قطره یی او را گهر می افگند

۳

دلربایان می کنند از یکدگر کسب هنر

گل ز طفلی غنچه را در فکر زر می افگند

۴

گوشه میخانه را زاهد به چشم کم مبین

هر که آنجا پا نهد او را بسر می افگند

۵

از بد و نیک امتیازی نیست خورشید مرا

پرتو خود را به هر دیوار و در می افگند

۶

چشم ما خو کرده چون یعقوب بر رخسار دوست

کور گردد هر که ما را از نظر می افگند

۷

سیدا گر از لبش گویم حدیثی در چمن

غنچه از گل پیش روی خود سپر می افگند

تصاویر و صوت

نظرات