
سیدای نسفی
شمارهٔ ۲۳۷
۱
در محبت طفل اشکم گوهر دل می شود
چون مربی شد پدر فرزند قابل می شود
۲
می پرد قمری ز شادی قد قد از بالای سرو
قامت او گر به سوی باغ مایل می شود
۳
شمع بعد از کشتن پروانه قصد خود کند
خون ناحق شعله دامان قاتل می شود
۴
قامت معشوق نوخط زود می آید به بر
میوه از نخلی که سالش گشت حاصل می شود
۵
آب می سازد تماشای رخش آئینه را
مرد می دانم که با آن رو مقابل می شود
۶
حرص دامنگیر دنیا دار گردد روز مرگ
سعی رهرو سست در نزدیک منزل می شود
۷
شکوه اغیار گر خصمی کند با من رواست
سگ برای لقمه دامنگیر سایل می شود
۸
تا توانی خویش را از سفله طبعان دور دار
آب چون با خاک همراهی کند گل می شود
۹
سیدا از دیده اشکم رخت در دامن کشید
کاروان هر جا گرفت آرام منزل می شود
نظرات