سیدای نسفی

سیدای نسفی

شمارهٔ ۲۳۹

۱

ز دل پروانه آهم به لب مأیوس می آید

مرا بوی چراغ کشته زین فانوس می آید

۲

زده سیلی به روی نامه من دست اقبالش

که قاصد با لب خشک و کف افسوس می آید

۳

نسازد برق همچون شمع مجلس گرم صحبت را

کجا از مرغ دشتی جلوه طاووس می آید

۴

تبسم بر لب آید وقت رحلت غنچه خسپان را

به گوش از خنده های گل صدای کوس می آید

۵

به گرد خاطر گنجینه داران غم نمی گردد

از این ویرانه ها این جغد را ناموس می آید

۶

اگر چون سرو نام خود علم سازی به آزادی

سرافرازی ز هر سو از پی پابوس می آید

۷

نباشد سیدا ربطی به هم زنار بندان را

لب پرشکوه از بتخانه ها ناقوس می آید

تصاویر و صوت

نظرات