سیدای نسفی

سیدای نسفی

شمارهٔ ۲۴۴

۱

دل چون مطیع گشت چراغ نظر شود

فرزند نیک جای نشین پدر شود

۲

تحلی که برنداد شود باغبان کباب

خون می خورد پدر چو پسر بی هنر شود

۳

سازد دعای موی سفیدان خدا قبول

درهای فیض باز به وقت سحر شود

۴

سوی محیط دوش دویدم ز تشنگی

آبی نیافتم که لب کاسه تر شود

۵

بیرون نمی کند ز قفس طوطی مرا

گر خون روزگار پر از نیشکر شود

۶

اشکم ز دیده پای به رویم نهاده است

این طفل رفته رفته خدا بی خبر شود

۷

عکس رخ تو زنده کند جان مرده را

ترسم که روح آئینه ها را خبر شود

۸

خط هم دمید و فتنه آن چشم کم نشد

ظالم چو پیر گشت ستمگاره تر شود

۹

بر باغبان امید ثمر نیست از نهال

نخلی که سالخورده بود بارور شود

۱۰

ای سیدا چه سود از این کیمیاگری

طالع اگر مدد بکند خاک زر شود

تصاویر و صوت

نظرات