
سیدای نسفی
شمارهٔ ۲۴۵
۱
به سیر باغ اگر آن شعله بالا بلند آید
مبارک باد گویان بر سر گلها سپند آید
۲
به دشت آرزو بینم اگر از دور آهویی
نگه از دیده ام پیچیده بیرون چون کمند آید
۳
کدامین غنچه لب واکرده دکان تبسم را
به گوشم هر زمان آواز حلوای به قند آید
۴
دل ما را مده از دست ای کاکل به آسانی
چه خونها می خورد صیاد تا صیدی به بند آید
۵
مرا ای سیدا کشتست شمشیر عتاب او
کشیدن تیغ ابرو بر سر من تا به چند آید
نظرات