
سیدای نسفی
شمارهٔ ۲۵۸
۱
در خانه یی که وصف رخ یار بگذرد
خورشید خم خم از پس دیوار بگذرد
۲
بیچاره گلفروش در ایام حسن او
صد ره ز پیش چشم خریدار بگذرد
۳
در راه عشق سبزه کند کار نیشتر
کو پابرهنه یی که از این خار بگذرد
۴
مژگان رود بریده به دنباله نگاه
از پیش چشم هر که به یکبار بگذرد
۵
در زیر خاک سرو چو قارون شد روان
از پیش چشم هر که به یکبار بگذرد
۶
در زیر خاک چو سرو چو قارون شود روان
گر در چمن به آن قدر و رفتار بگذرد
۷
دروازه عدم که چو سوراخ سوزن است
مانند رشته کیست که هموار بگذرد
۸
پیچم بسان طره سنبل به خویشتن
گر بر سرم تصور دستار بگذرد
۹
در خرمنی که حسن تو آتش فگنده است
زآنجا سپاه برق به زینهار بگذرد
۱۰
با خار اگر ز روی حقارت نظر کنی
بر پا خلیده از سر دستار بگذرد
۱۱
روشن ز روی خویش بکن خانه مرا
زود از من و تو روز و شب تار بگذرد
۱۲
در باغ دهر هر که رسیدست سیدا
آخر چو گل به سینه افگار بگذرد
تصاویر و صوت

نظرات