
سیدای نسفی
شمارهٔ ۲۵۹
۱
فلک به قامت پیر خمیده می ماند
جهان بدیهه تاراج دیده می ماند
۲
نهال گر به نظر نیزه است خون آلود
به باغ سرو به تیر خزیده می ماند
۳
کدام صید گشادست سینه را چو هدف
که ابرویش به کمان کشیده می ماند
۴
ز جوش لاله و گل باغ شد چنان گلگون
که برگ تاک به دست بریده می ماند
۵
ز بس که اهل جهان خون یکدگر خوردند
سر سپهر بنار مکیده می ماند
۶
به دست سبزخطان جام لاله گون در باغ
به چشم آهوی سنبل چریده می ماند
۷
زمانه آب طراوت ز جوی گلشن برد
زمین باغ به جیب دریده می ماند
۸
درون جامه رنگین خویش دنیا دار
به کرمهای بریشم تنیده می ماند
۹
مکن نصیحت دنیا به مردم ای واعظ
که این سخن به حدیث شنیده می ماند
۱۰
دلم زیاد قفس سیدا ملول شد
به مرغ خانه صیاد دیده می ماند
نظرات