
سیدای نسفی
شمارهٔ ۲۷۹
۱
بی رخت گل به گلستان سر بی تن باشد
غنچه بر شاخ هوا سنگ فلاخن باشد
۲
داغ در سینه گرمم چو نفس جا دارد
منزل سوختگان گوشه گلخن دارد
۳
دیدن لاله کند تازه گل داغ مرا
این چراغ از نفس سوخته روشن باشد
۴
قفس از آه گرفتار چه پروا دارد
چه کند دود در آن خانه که روزن باشد
۵
نتوان برد از این دایره بیرون خود را
همچو پرگار اگر پای ز آهن باشد
۶
خانه دل شود از گوشه نشینی روشن
پای خوابیده چراغ ته دامن باشد
۷
هفت گردون شده از سیلی آهم نیلی
آسمان در چمن من گل سوسن باشد
۸
سیدا شمع صفت انجمن آرای شوم
در سر انگشتم اگر قطره روغن باشد
نظرات