سیدای نسفی

سیدای نسفی

شمارهٔ ۲۸۶

۱

دامن گلستانش تا مرا به چنگ آمد

پیرهن بر اعضایم همچو غنچه تنگ آمد

۲

جلوه چون تذرو باغ جامه چون پر طاووس

چهره چون گل رعنا با هزار رنگ آمد

۳

بسته بر کمر ترکش تیغ شعله و آتش

بر سر من آن سرکش از برای جنگ آمد

۴

در محیط سودایش کشتی دل افگندم

شد حباب او گرداب موج او نهنگ آمد

۵

خط نامسلمانش داد عقل و دین بر باد

بهر غارت روی لشکر فرنگ آمد

۶

برشکست بزم من آسمان فلاخن شد

بر دهان مینایم جای پنبه سنگ آمد

۷

گل بسر هوس کردم خارم از بدن گل کرد

مرهم آرزو بردم ناخن پلنگ آمد

۸

سیدا شده فرهاد بر هلاک خود راضی

تیشه بس که شد دلگیر بیستون به تنگ آمد

تصاویر و صوت

نظرات