
سیدای نسفی
شمارهٔ ۲۸۸
۱
باغبانی کو که آید گل در آغوشم کند
جامه برگ کرم چون سرو بر دوشم کند
۲
سرو قدی کو که آید جا در آغوشم کند
یاد عمر رفته از خاطر فراموشم کند
۳
می روم از بزم می ناخورده آن ساقی کجاست
دست من بندد سبوی باده بر دوشم کند
۴
ساغرم چون کاسه گرداب عمری شد تهیست
نیست در دریا حبابی رفته سرپوشم کند
۵
چون کمانی حلقه سازم گوشه گیری اختیار
پیش از آن ساعت که دوران خانه بر دوشم کند
۶
در چمن مشت پر من لایق تکلیف نیست
باغبان را به که از خاطر فراموشم کند
۷
سیدا از شادی و غم فارغ است آئینه ام
گر به زر گیرد سپهرم ور نمد پوشم کند
تصاویر و صوت

نظرات