
سیدای نسفی
شمارهٔ ۲۹۲
۱
نام و نشان به دهر ز اهل کرم نماند
رقت از محیط گوهر و در ابر نم نماند
۲
از مردم زمانه مروت وداع کرد
با اهل روزگار به غیر از ستم نماند
۳
از باد صبح غنچه دل وا نمی شود
فیضی که بود در نفس صبحدم نماند
۴
دریادلان شدندهمه آه بر جگر
در چشم ابر گریه و در بحر نم نماند
۵
ای کاسه گدا چه صدا می کنی بلند
آوازه کرم به لب جام جم نماند
۶
بر روی سایلان در امید بسته شد
از بس که در بساط کریمان کرم نماند
۷
در کشور وجود ندیدیم اهل جود
زین جنس هم به قافله های عدم نماند
۸
از شعر و شاعری ترسیدم به آرزو
دلبستگی مرا به دوات و قلم نماند
۹
باد خزان رسید و چمن را به باد داد
بر دوش سرو جامه برگ کرم نماند
۱۰
امروز سیدا اثر از اهل جود نیست
رفتند آنچنان که نشان قدم نماند
تصاویر و صوت

نظرات