سیدای نسفی

سیدای نسفی

شمارهٔ ۲۹۴

۱

با یار و دوست شیوه عهد و وفا نماند

بر برگ کاه رابطه کهربا نماند

۲

مردم به هم کنند چو بیگانگان سلوک

در چشم هیچ کس نگه آشنا نماند

۳

مرغان در آشیانه خورند استخوان خویش

امروز روزیی ز برای هما نماند

۴

بستند اهل جاه در خانهای خود

در کوچه های شهر صدای گدا نماند

۵

سنگین دلان شدند ز اهل طمع خلاص

جذبی که بود در دل آهن ربا نماند

۶

نشکفته غنچه ها به گلستان خزان شدند

دل گرمی که بود به باد صبا نماند

۷

کردند جا بدیده مردم غبارها

در چشم هیچ کس اثر از توتیا نماند

۸

در خیرگاه حاتم طی نیست پشه یی

بر باد رفت و هیچ کسی را بجا نماند

۹

مطرب ز پا فتاد و به آخر رسید بزم

آهنگ ها دگر شد و در نی نوا نماند

۱۰

رنگین کنند خلق کف از خون یکدگر

امروز اعتبار به رنگ حنا نماند

۱۱

از شمع انجمن دل پروانه سرد شد

از بس که اعتبار به عهد و وفا نماند

۱۲

این بار سیدا به خدا تکیه می کنم

در روزگار بس که مرا متکا نماند

تصاویر و صوت

نظرات