سیدای نسفی

سیدای نسفی

شمارهٔ ۳۰۲

۱

فصل خزان رسید به گلشن صدا نماند

در شاخسار برگ و به بلبل نوا نماند

۲

گلها چو غنچه مشت زر خود گره زدند

در باغ روزگار گر دست وا نماند

۳

موران ز دانه خاطر خود جمع کرده اند

سرگشته یی به غیر من و آسیا نماند

۴

نومید گشتم از در ارباب اهل جاه

بر آستان چگونه نشینم که جا نماند

۵

مرغان تمام صاحب برگ و نوا شدند

جز عندلیب من به چمن بی نوا نماند

۶

گشتند منعمان همه ز اهل طمع خلاص

خاصیتی که بود به آهنربا نماند

۷

در ملک خود به بی سر و پایی مثل شدم

وا شد کلاهم از سر و کفشم به پا نماند

۸

پیمانه ها کنند سخن در شکست هم

در چشم شیشه ها نگه آشنا نماند

۹

آوردم این زمان به خدا روی سیدا

اکنون مرا به هیچ کسی التجا نماند

تصاویر و صوت

دیوان سیدای نسفی به تصحیح و تعلیق حسن رهبری - میر عابد سیدای نسفی - تصویر ۲۵۶

نظرات