سیدای نسفی

سیدای نسفی

شمارهٔ ۳۲۲

۱

خط برآوردی و بر جا سرو چالاکت هنوز

می خورد خون مرا مژگان بی باکت هنوز

۲

می زند خورشید را صبح بناگوشت به خاک

آسمان حیران رخسار عرقناکت هنوز

۳

گرچه خوبان را کند سودای خط بی عقل و هوش

آفرین می خیزد از هر سو به ادراکت هنوز

۴

می کشد ما را به خود گرم آشنائی های تو

در پی دل می رود زلف هوسناکت هنوز

۵

کی توانم چون قبا سرو تو را در بر کشید

دست من دور است از پیراهن چاکت هنوز

۶

می شود هر صبحدم دستار زاهد در سماع

در تمنای طواف دامن پاکت هنوز

۷

سیدا با او نمی خواهی کسی را همنشین

با جوانان هست این پیرانه امساکت هنوز

تصاویر و صوت

نظرات