سیدای نسفی

سیدای نسفی

شمارهٔ ۳۳۷

۱

فگنده بر دلم عمریست مهر آن جبین آتش

مرا چون رنگ گل زان روی باشد دلنشین آتش

۲

اگر چون لاله از داغ دل خود پرده بر گیرم

به تحسین شعله برخیزد بگوید آفرین آتش

۳

چو نامش بر زبان بردم ز چشمم خون به جوش آمد

ز دست او به جای لعل دارم در نگین آتش

۴

خط مشکین او دود از دماغ نافه بیرون کرد

رخش از حلقه های زلف زد در ملک چین آتش

۵

نهان تا کرد خط از چشم مردم خال رویش را

شده همچون سپند امروز خاکسترنشین آتش

۶

ز درد داغ دست خویش امشب خون عرق کردم

بود در دامنم برگ گل و در آستین آتش

۷

مرا سرگشته دارد در جهان سودای داغ او

چو خورشید جهان گرم است بازارم ازین آتش

۸

ز دست نفس از وسواس شیطان نیستم ایمن

به گرد خرمن ام برق است دهقان خوشه چین آتش

۹

به قصد کشتنم تا تیغ خون افشان علم کردی

به چشمم می نماید آسمان آب و زمین آتش

۱۰

به جای سبحه بر کف سیدا امشب خسی دارم

مرا چون غنچه گل می زند چین بر جنین آتش

تصاویر و صوت

نظرات