
سیدای نسفی
شمارهٔ ۳۵۸
۱
شهر و صحرا درگرفت از آتش رخسار گل
عندلیبان سوختند از گرمی بازار گل
۲
بعد از این گلهای بیخار از چمن خواهد شکفت
بس که شد پامال از جوش تماشا خار گل
۳
غنچه همچون ساقیان مینای پر می در بغل
می دهد باد از صراحی خنده سرشار گل
۴
می کند پردازگر آئینه ها را روشناس
در حقیقت گل فروشانند خدمتگار گل
۵
سیدا در صحبت منعم نباشد بهره یی
باغبان را نیست سودی از زر بسیار گل
نظرات
سید مصطفی سامع