
سیدای نسفی
شمارهٔ ۳۶۷
۱
بی تو امشب بوی خون می آید از کاشانه ام
سنگ می بارد از دیوار و در بر خانه ام
۲
از درون شیشه من تا سحر می رفت خون
بی لبت می ریخت می از جبهه پیمانه ام
۳
در چراغ خانه ام می کرد روغن کار آب
باد صرصر بود لرزان از پر پروانه ام
۴
آتشی در خرمن بنیاد من افتاده بود
برق همچون خوشه چین می گشت گرد دانه ام
۵
پیکرم چون موی آتشدیده پیچ و تاب داشت
زلف بی تابی جدا می کرد دست از شانه ام
۶
شمع از بی طاقتی می جست از جا چون سپند
آب می گردید و می شد کوه اگر همخانه ام
۷
سیدا از خانه ام تا آن پری رو رفته است
بعد از این در کوچه و بازارها دیوانه ام
تصاویر و صوت

نظرات