
سیدای نسفی
شمارهٔ ۳۷۴
۱
روی دلی از آن بت سرکش نیافتم
در روزگار باده بیغش نیافتم
۲
بی روی او به سوختن خود رضا شدم
از غم کباب گشتم و آتش نیافتم
۳
تا حال من به یار کند مو به مو بیان
یاری به خود چو زلف مشوش نیافتم
۴
دارم به فکر موی میانش کمان کشی
داغم از این که دست چو ترکش نیافتم
۵
ای سیدا به غیر دل داغدار خود
در عاشقی اسیر بلاکش نیافتم!
نظرات