
سیدای نسفی
شمارهٔ ۳۸۰
۱
یاد آن شبها که در بزمت فراغت داشتم
سر به سر مانند ابرو خواب راحت داشتم
۲
در حریمت کرده بودم پا ستون مانند شمع
تیغ می بارید بر سر استقامت داشتم
۳
من چه کردم ناامید از بزم وصلت کرده یی
از تو ای بی رحم امید مروت داشتم
۴
در خیال من چو گلچین فکر گل چیدن نبود
از گلستانت به بوی گل قناعت داشتم
۵
چون چراغ روز در چشمت ندارم اعتبار
این سزای آنکه عمری پاس صحبت داشتم
۶
از حوادث های دورانم نبود اندیشه یی
پشت چون تصویر بر دیوار غفلت داشتم
۷
تا شدم خاک رهت ای کاش همچون سیدا
با قدت چون سایه آن روزی که الفت داشتم
نظرات