
سیدای نسفی
شمارهٔ ۳۸۱
۱
بهر سوغای عزیزان جان ز تن بیرون کنم
یوسف خود را از این چه بی رسن بیرون کنم
۲
ماتم طفلان بود چون خنده گل بی بقا
غنچه را پیش از شکفتن از چمن بیرون کنم
۳
از لب خود بوسه یی امیدوارم کرده یی
نیست این حرفی که او را از دهن بیرون کنم
۴
تا نسازم در میان کشتگان خود را شهید
روز محشر کی سر خود از کفن بیرون کنم
۵
آب سازد آتش من زهره پروانه را
شمع را مردانه وار از انجمن بیرون کنم
۶
قامتش در دیده من جلوه گر گردد چو شمع
گر دو سر چون شمعدان از یک بدن بیرون کنم
۷
من نه آن نخلم که همچون شمع مجلس سیدا
اشک را از دیده وقت سوختن بیرون کنم
تصاویر و صوت

نظرات