
سیدای نسفی
شمارهٔ ۳۸۴
۱
شده چون سایه از بس خاکساری جزو اعضایم
نمی گردد جدا نقش قدم چون کفش از پایم
۲
شبی گر از کنار بام روی خویش بنمایی
لبالب گردد از مهتاب آغوش تماشایم
۳
نمی سازد به مستان شیشه ام آواز خود روشن
به سنگ سرمه دارد انتظاری چشم مینایم
۴
دهد پیغام نومیدی کمند انتظار من
غبارآلوده خیزد از زمین دام تمنایم
۵
فلک را کرد گرداب جنون دریای شور من
زمین چون گردباد آید به رقص از جوش سودایم
۶
سپند از سوختن ای سیدا ممتاز می گردد
ز برق شعله خو گلدسته بندد خار صحرایم
نظرات