
سیدای نسفی
شمارهٔ ۳۸۷
۱
چهره افروخت چو گل بهر تماشا رفتم
جلوه یی کرد که چون سرو من از جا رفتم
۲
از غمش مردم و پا بر سر خاکم ننهاد
گردبادی شدم و دامن صحرا رفتم
۳
عشق را خواستم و دست ز عالم شستم
سوختم خانه خود را و به دریا رفتم
۴
تن لبالب ز هوا در پی یار افتادم
خر پر از بار به دنبال مسیحا رفتم
۵
دست کوتاه دماغ و سر آن زلف بلند
کیسه خالی من دیوانه به سودا رفتم
۶
چاک در پیرهنم چون مه مصر افگندند
اشک حسرت شدم از چشم زلیخا رفتم
۷
سیدا رخت سفر از سر آن کو بستم
در جگر نیشتر و آبله بر پا رفتم
تصاویر و صوت

نظرات