
سیدای نسفی
شمارهٔ ۳۸۹
۱
از چمن افغان کنان بیرون چو بلبل می روم
بی دماغم در سراغ نکهت گل می روم
۲
در بساطم زاد راهی نیست جز سرگشتگی
گرد بادم در بیابان توکل می روم
۳
می کنند آزادگان اول فلک را پایمال
موج سیل نوبهارم از سر پل می روم
۴
از جنون پیچیده ام دامن به زنجیر کمر
از چمن امروز همچون بوی سنبل می روم
۵
گر گذارم پای خود در کوچه باغ اهل جاه
همچو باد صبح با چندین تغافل می روم
۶
نیست از آشفتگی تاب ملاقات کسی
از نسیمی هر طرف چون زلف کاکل می روم
۷
چون عصا اندیشه یی از کس ندارم سیدا
پیش پیش دشمن خود بی تأمل می روم
تصاویر و صوت

نظرات