سیدای نسفی

سیدای نسفی

شمارهٔ ۳۹۶

۱

به گلزاری که در وی سرو قدی نیست خاموشم

ز طوق قمریان انداختند این حلقه در گوشم

۲

مرید غنچه ام از جا گریبان چاک می خیزم

گرانی می کند چون گل قبای تازه بر دوشم

۳

کنار من ندیده روی مطلب از تهیدستی

در این وادی کمند نارسا افتاده آغوشم

۴

کنند از غنچه چیدن گلفروشان دست خود کوته

ز چشم منفعت جویای بازار فراموشم

۵

رخ دریادلی در خواب و بیداری نمی بینم

حبابم چشم خود گه می گشایم گاه می پوشم

۶

به بزم هوشیاران گر روم ساقی مکن عیبم

به خود میخانه می سازم گمان از بس که بی هوشم

۷

ز شب تا روز دلجویی کنم ارباب صحبت را

دم آبی که از بالانشینان بود می نوشم

۸

در این کو سیدا آواز پایی از که می آید

صدای خیر مقدم می برآید از لب گوشم

تصاویر و صوت

نظرات