سیدای نسفی

سیدای نسفی

شمارهٔ ۴۰۶

۱

خوش آن مستی که درد و داغ خود را چاره می کردم

تو را می دیدم از دور و گریبان پاره می کردم

۲

به داغ تازه می دادم تسلی داغ دیرین را

به جای برگ گل در جیب آتش پاره می کردم

۳

به لوح سینه شبها صورتت را نقش می بستم

سری در جیب می بردم تو را نظاره می کردم

۴

نمی گردد دل سخت تو با من نرم حیرانم

چو آتش بس که جای خود به سنگ خاره می کردم

۵

به صحرا گر نبودی خاک مجنون سد راه من

غباری می شدم خود را ز شهر آواره می کردم

۶

اگر می بود در عالم دوای درد عاشق را

دل خود را چو بلبل پیش گل صدپاره می کردم

۷

به کویت هر سحر چون اشک خود طفلی که می دیدم

ز روی مرحمت آغوش خود گهواره می کردم

۸

چه خوش بودی که همچون سیدا من هم سر خود را

به پایت می زدم درد دل بیچاره می کردم

تصاویر و صوت

نظرات