
سیدای نسفی
شمارهٔ ۴۴۴
۱
گر به طوف خاکم آن عاشق نواز آید برون
از سر خاکم به جای سبزه ناز آید برون
۲
رفت سوی خانه خود یار و من تا روز حشر
می نشینم بر امید آنکه باز آید برون
۳
کار خوردان از بزرگان زود می گیرد رواج
شیشه از پیش خم می سرفراز آید برون
۴
گر غمش از نام بگذارد قدم فر سینه ام
جان به استقبال او با صد نیاز آید برون
۵
بسته ام در خدمت زلفش کمر چون سیدا
خضر کی از فکر این عمر دراز آید برون
نظرات