
سیدای نسفی
شمارهٔ ۴۵۳
۱
به دور خط رخسارت دو چندان گشت آه من
شد آخر سبزه پشت لبت مهر گیاه من
۲
مرا طاق دو ابروی تو محراب دعا باشد
مگردان روی از من کعبه من قبله گاه من
۳
من بیخانمان غیر از تو عرض دل که را گویم
تو هم میری و هم سلطانی و هم پادشاه من
۴
مرا چون گردباد آخر بیابان مرگ خواهی کرد
نگار من قلندر مشرب من کج کلاه من
۵
به هر جا قصد رفتن می کنم پیش تو می آیم
فلک سوی تو واکرد است از هر کوچه راه من
۶
دلم را گه در آب و گه در آتش می زند خشمت
به دست ظالمی افتاده طفل بی گناه من
۷
هدف از شست پاک قادراندازان حذر دارد
بترس ای جنگجو هنگام صبح از تیر آه من
۸
زبانت درد من چون مغز بادام است در شکر
بود خال لبت ای رشک گل قند سیاه من
۹
طبیبا بر سر بالینم از بهر چه می آیی
توان فهمید حال زارم از نبض نگاه من
۱۰
ز کنج خانه خود سیدا بیرون نمی آیم
مبادا پی برد اغیار از حال تباه من
نظرات