سیدای نسفی

سیدای نسفی

شمارهٔ ۴۵۴

۱

از ریاضت نفس را کردم کباب خویشتن

پشه گیرم گرد ساقی از شراب خویشتن

۲

آرزوی صبح همچون شمع چشمم را گداخت

سوختم در انتظار آفتاب خویشتن

۳

بی قرار بسمل تیغ خودم جان می دهم

گشته سیماب را از اضطراب خویشتن

۴

صرف کردم عمر خود با دوستان منقلب

ریختم در شیشه ساعت گلاب خویشتن

۵

پیش مرگ خویش چون پروانه کردم بزم را

چشم تا چون شمع پوشیدم ز خواب خویشتن

۶

حلقه بر درهای کوی اغنیا دست رد است

سایل از زنجیر می یابد جواب خویشتن

۷

چشم نگشایم نگیرم یوسفی تا در کنار

بس که هر شب گرگ می بینم به خواب خویشتن

۸

سیدا از بس که دارم داغ بر بالای داغ

از نمک می ریزم آتش در کباب خویشتن

تصاویر و صوت

نظرات