سیدای نسفی

سیدای نسفی

شمارهٔ ۴۵۶

۱

این چه رنگ و رخسار است گلشن جمال است این

این چه قدر و رفتار است غایت کمال است این

۲

پیش روی تابانت جلوه تجلی چیست

آفتاب و ماه است آن پرتو هلال است این

۳

با دهان می نوشت نیست غنچه را نسبت

چشمه حیاتست آن ساغر سفال است این

۴

می کنی گه استغنا می کنی گهی دشنام

شیشه شراب است آن شربت وصال است این

۵

از خود انجمن کردن می ز خون دل خوردن

بزم پایدار است آن عیش بی زوال است این

۶

از زمین چه می جویی وز فلک چه می خواهی

گنبد طلسم است آن چادر خیال است این

۷

از غمت چو نقش پا خاک می کنم بر سر

وه چه روزگار است آن آه این چه حال است این

۸

همنشین مرا با تو هر که دید می گوید

پیر کهنه کار است آن شوخ خردسال است این

۹

هر کجا تو می باشی سیدا بود آنجا

یوسفی و مصر است آن هندو خاکمال است این

تصاویر و صوت

نظرات