
سیدای نسفی
شمارهٔ ۴۶۷
۱
اگر یک دم شود خالی ز موج می سبوی من
نفس چون حلقه های دام پیچد بر گلوی من
۲
هوای کوچه گردی نیست فرزند مرا بر سر
نمی آید به بیرون از حریم غنچه بوی من
۳
مرا یک ره نمی آید به بر سرو روان او
ثمر هرگز نمی بندد نهال آرزوی من
۴
دهد با تشنگان آب خدایی ساغر خشکم
شوند آسوده خلق از سایه نخل کدوی من
۵
ز خود رم خورده در دام فریب کس نمی افتد
مشو ای گردباد آشفته بهر جستجوی من
۶
گل رعنا برد رشک خزان و نوبهارم را
نمی سازد ز یکدیگر جدایی رنگ و بوی من
۷
ز صحبت دست شستم روی تا در خلوت آوردم
طهارت می کنند این قوم با آب وضوی من
۸
زبان خامه ام ای سیدا تا شعله افشان شد
به خود چون موی آتشدیده می پیچد عدوی من
تصاویر و صوت

نظرات