
سیدای نسفی
شمارهٔ ۴۸۳
۱
تا کی چو گل نشینم در خون تپیده بی تو
خارم شکسته بر پا دستم بریده بی تو
۲
بی روی تو نگاهم صیدیست زخم خورده
مژگان بود به چشمم تیر خلیده بی تو
۳
از بوی صندل آید درد سرم به فریاد
از یاد سرمه افتد خاکم به دیده بی تو
۴
برگ خزان به رویم سیلی زنان نشسته
ای گل بیا که عمریست رنگم پریده بی تو
۵
از برق انتظاری بگداخت چشم زارم
بر کشتزار صبرم آفت رسیده بی تو
۶
سر رشته امیدم از دست غم گسسته
پیراهن حیاتم بر تن دریده بی تو
۷
بر زانوی تفکر دارم سر ارادت
در زیر بار کلفت پشتم خمیده بی تو
۸
چون سیدا نداریم با خویش آشنایی
گردم به شهر و صحرا از خود رمیده بی تو
نظرات