
سیدای نسفی
شمارهٔ ۴۸۷
۱
شبها بود چراغم از دود آه بی تو
چون شمع کشته دارم روز سیاه بی تو
۲
او را ز صبح و شامم باشد دعای حیات
محرابم آسمان است ای قبله گاه بی تو
۳
بر نقش پای هر کس از بی کسی زنم دست
دامن فشاند از من چون گرد راه بی تو
۴
بینم به پرده چشم خاصیت کتان را
شبها اگر به مهتاب سازم نگاه بی تو
۵
در کنج غم نشسته شب تا سحر به یادت
ریزم ز دیده انجم ای رشک ماه بی تو
۶
دیوار خانه ام بود پیوسته تکیه گاهم
رفتی و رفت بر باد پشت و پناه بی تو
۷
شاید که بر سر من روزی قدم گذاری
چون نقش پا نشینم سرهای راه بی تو
۸
جرمی که سر زد ای شاه بر سیدا ببخشای
یعنی که زنده بودن باشد گناه بی تو
نظرات