
سیدای نسفی
شمارهٔ ۵۰۶
۱
دل از خود رفته شوری بر من دیوانه افتاده
به جستجوی این طفل آتشم در خانه افتاده
۲
گذر آن ماهرو را بر من دیوانه افتاده
به پابوسی سرم بر آستان خانه افتاده
۳
کجا آن شمع بی پروا نظر بر حالم اندازد
که دلها در رهش چون مرده پروانه افتاده
۴
ز جوش بوالهوس از کوی او بیرون کنم خود را
که این کشور به دست مردم بیگانه افتاده
۵
به جستجوی زلف او شکسته تا کمر پایم
به دامنگیریش دستم جدا از شانه افتاده
۶
به حرف آشنا هرگز دلش مایل نمی گردد
بتی دارم که طبعش از سخن بیگانه افتاده
۷
فلک ای سیدا هرگز به کام من نمی گردد
ز دست کوته ام عمریست این پیمانه افتاده
تصاویر و صوت

نظرات