سیدای نسفی

سیدای نسفی

شمارهٔ ۵۰۸

۱

تا ز پیش چشم من ای دشت‌پیما رفته‌ای

آتشی افگنده ‌ای در دشت و صحرا رفته‌ای

۲

سرمه چشمی و نور چشم از من برده‌ای

یوسف مصری ز آغوش زلیخا رفته‌ای

۳

سبز می‌گردد نهال شوخ در هر سرزمین

می‌دواند ریشه شمشاد تو هرجا رفته‌ای

۴

مانده‌ای در انتظارت همچو بیماران مرا

از سر بالینم ای رشک مسیحا رفته‌ای

۵

از چراغم آتش بی‌طاقتی گل می‌کند

در کدامین صحبت ای هنگامه‌آرا رفته‌ای

۶

زردرویی می‌کشد خورشید از تنهاروی

زینهار غافل مشو از خود که تنها رفته‌ای

۷

سیدا چون صورت دیوار گردیده است محو

تا ز پیش رویش ای آیینه‌سیما رفته‌ای

تصاویر و صوت

نظرات