
سیدای نسفی
شمارهٔ ۵۱۹
۱
برده دل را از بر من نونهال تازهای
کردهام بیعت به دست خردسال تازهای
۲
کرده دوران آستانم را زیارتگاه خضر
بر سرم تا آمده صاحبکمال تازهای
۳
دیدهام شمعی که چون پروانه میسوزد دلم
دارم از آغوش فانوسش خیال تازهای
۴
بیسرانجامم ندانم کارم آخر چون شود
دارم ای همصحبتان امروز حال تازهای
۵
هر که در کویش مرا از تیرهبختی دید و گفت
آمده از هند اینجا خاکمال تازهای
۶
سیدا آیینهام گردید چون تصویر محو
کس ندیده اینچنین حسن و کمال تازهای
تصاویر و صوت

نظرات